مؤسسه پژوهشی علوم و صنایع غذاییپژوهش و نوآوری در علوم و صنایع غذایی2252-09375220160822Production of Biodegradable Edible Films from Tragacanth Gum and Determination of Their Physical and Mechanical Propertiesتولید فیلم خوراکی زیست تخریب پذیر از صمغ کتیرا و تعیین ویژگیهای فیزیکی و مکانیکی آن1191306659510.22101/JRIFST.2016.09.17.521FAحمیدهالسادات عقیلیمقدمکارشناسی ارشد، مهندسی مکانیزاسیون کشاورزی، پردیس بینالملل دانشگاه فردوسی مشهد0000-0002-2016-7073باقر عمادیدانشیار گروه مکانیک بیوسیستم، دانشکده کشاورزی، دانشگاه فردوسی مشهدفرشته حسینیاستادیار گروه پژوهشی افزودنیهای غذایی، پژوهشکده علوم و فناوری مواد غذایی، جهاد دانشگاهی خراسان رضویحسن صدرنیادانشیار گروه مکانیک بیوسیستم، دانشکده کشاورزی، دانشگاه فردوسی مشهدJournal Article20141015Due to the disadvantages of synthetic packaging materials such as migration into food, polluting the environment, difficult recovery, high costs of raw materials and production, natural biopolymers have recently been paid more attention as alternatives to the petroleum-derived plastics for packaging. The aim of this study was producing biodegradable edible films based on native tragacanth from Iran and determining their physical and mechanical properties. Also, the effects of different percentages of glycerol as a plasticizer (30%, 40% and 50%) on the films properties were investigated. According to the results, tragacanth based films showed appropriate mechanical properties and high transparency. Different percentage of glycerol did not affect the physical properties of the samples, but made some changes in mechanical properties. Among all treatments, films with 30% glycerol showed higher tensile strength in comparison to the other samples. Also, films with 50% glycerol showed more %E and lower stiffness. Because of high solubility of tragacanth films, they cannot be used in film production alone, but it is an appropriate candidate for composite films.بهدلیل معایب متعدد مواد بستهبندی سنتزی از قبیل مهاجرت ترکیبات پلیمری به محتوی مواد غذایی، ایجاد آلودگی زیستمحیطی، عدم بازیافت آسان، گران بودن مواد اولیه و بالا بودن هزینۀ تولید و غیره، در سالهای اخیر پلیمرهای طبیعی بهعنوان جایگزینهایی ایمن و زیست تخریب پذیر برای پلاستیکهای حاصل از مشتقات نفتی بسیار موردتوجه قرار گرفتهاند. هدف این پژوهش تولید فیلم خوراکی از صمغ کتیرای بومی ایران و تعیین مشخصات فیزیکی و مکانیکی آن بود. همچنین تأثیر درصدهای مختلف پلاستیسایزر (30%، 40% و 50%) بر ویژگیهای فیلمهای حاصل موردبررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد صمغ کتیرا دارای خاصیت فیلمپذیری مناسب بوده و فیلمهای حاصل از آن شفافیت بسیار خوبی دارند. تغییرات درصد گلیسرول بر ویژگیهای فیزیکی نظیر شفافیت، ضخامت و دانسیتۀ فیلم تأثیر معنیداری نداشت، اما بر ویژگیهای مکانیکی فیلمهای کتیرا تأثیرگذار بود، بهطوریکه فیلمهای کتیرای دارای 30% گلیسرول، از مقاومت به کشش بالاتری برخوردار بودند. همچنین در فیلم دارای 50% گلیسرول، درصد ازدیاد طول تا پارگی و سفتی کمتر نسبت به نمونههای دیگر بیشتر بود. حلالیت بالای فیلمهای کتیرا از میزان مطلوبیت آنها برای تولید فیلم به تنهایی میکاهد، درعینحال، کتیرا گزینهای مناسب در تهیۀ فیلمهای کامپوزیتی میباشد.مؤسسه پژوهشی علوم و صنایع غذاییپژوهش و نوآوری در علوم و صنایع غذایی2252-09375220160822Preconcentration Procedure using in Situ Solvent Formation Microextraction in the Presence of Ionic Liquid for brilliant Green Determination in by UV-Vis Spectrophotometery in Various Water Samples for Fish Farmingپیش تغلیظ و اندازهگیری برلینتگرین در آبهای پرورش ماهی با روش میکرواستخراج تشکیل حلال در محل بر پایۀ مایعات یونی همراه با اسپکتروفوتومتری فرابنفش - مرئی1311406812110.22101/JRIFST.2016.09.17.522FAالهام مهدیاناستادیار، گروه علوم و صنایع غذایی، واحد قوچان، دانشگاه آزاد اسلامی، قوچان، ایران0000-0003-0567-6109ملیحه دهقانی محمدآبادیعضو باشگاه پژوهشگران جوان و نخبگان، واحد قوچان، دانشگاه آزاد اسلامی، قوچان، ایرانJournal Article20150913In situ solvent formation microextraction (ISFME) as a green, simple and sensitive method has been proposed for preconcentration of trace quantities of hazardous brilliant green in aqueous samples containing very high salt concentrations by UV-Vis spectrophotometry. In this technique, the extraction phase is simultaneously formed in situ. A water-miscible ionic liquid (IL) ([Hmim][BF<sub>4</sub>]), is first added to the sample, followed by addition of sodium hexafluorophosphate (NaPF<sub>6</sub>, as an ion-pairing agent) to obtain the hydrophobic IL ([Hmim][PF<sub>6</sub>]). As a result, a cloudy solution is formed due to the formation of hydrophobic IL ([Hmim][PF<sub>6</sub>]). All the critical parameters affecting the analytical performance of the method were investigated. Under the optimized conditions, the enhancement factor was 70. The detection limit and precision (RSD) were 0.1 µg L<sup>−1</sup> and 3.3% (n=6) respectively. The applicability of the proposed method was evaluated by determination of trace amounts of brilliant green in various water samples for fish farming.برلینتگرین جزء رنگدانههای سمی بوده و برای گونههای مختلف آبزی مضر است و به راحتی در بافتهای ماهی جذب میشود. مصرف گوشت این ماهیها، عوارضی همچون تهوع و استفراغ در دوز پایین و سرطانهای گوارشی در دوز بالا خواهد داشت. در این تحقیق با استفاده از روش میکرواستخراج بر پایۀ تشکیل حلال در محل، مقدار برلینتگرین در آبهای پرورش ماهی توسط اسپکتروفوتومتری فرابنش-مرئی تعیین گردید. در این تکنیک از حلال اسخراج مایع یونی استفاده شد. مقدار 127 میلیگرم از سدیم هگزافلوئوروفسفات به محلول نمونه حاوی مقدار 70 میلیگرم از 1-هگزیل-3-متیل ایمیدازولیوم تترافلوئوروبورات اضافه شد. یک محلول ابری درنتیجۀ تشکیل قطرات 1-هگزیل 3-متیل ایمیدازولیوم هگزافلوئوروفسفات تشکیل گردید. بعد از سانتریفوژ کردن، قطرات ریز فاز استخراجکننده در ته لولۀ سانتریفوژ تهنشین گردید. بعد از رقیقسازی فاز استخراج شده با اتانول، جذب برلینتگرین با استفاده از میکروسل و دستگاه اسپکتروفوتومتری فرابنفش-مرئی اندازهگیری شد. پس از بهینهسازی پارامترهای مختلف، حد تشخیص 0/1 میکروگرم بر لیتر و انحراف استاندارد نسبی 3/3 و فاکتور غنیسازی 70 درصد به دست آمد.مؤسسه پژوهشی علوم و صنایع غذاییپژوهش و نوآوری در علوم و صنایع غذایی2252-09375220160822Application of Inulin in Coating of the Fillet of Rainbow Trout (Oncorhynchus mykiss) using Alginate Sodium and its Effect on Sensory and Textural Properties of the Fried Productاستفاده از اینولین در پوششدهی فیلۀ ماهی قزلآلای رنگینکمان (Oncorhynchus mykiss) با پایۀ آلژینات سدیم و بررسی تأثیر آن بر ویژگیهای حسی و بافتی فراوردۀ سرخ شده1411526812410.22101/JRIFST.2016.09.17.523FAبهروز محمدزادهدانشجوی دکتری شیلات- عملآوری فرآوردههای شیلاتی، گروه فرآوری آبزیان، دانشکده علوم دریایی دانشگاه تربیت مدرس، نور0000-0002-3999-2049مسعود رضائیاستاد گروه فرآوری آبزیان، دانشکده علوم دریایی، دانشگاه تربیت مدرس، نورمرضیه حسینی نژاددانشیار گروه زیست فناوری مواد غذایی، پژوهشکده علوم و صنایع غذایی، مشهد0000-0002-6584-9385محسن برزگر بفروئیاستاد گروه علوم و صنایع غذایی، دانشکده کشاورزی، دانشگاه تربیت مدرس0000-0001-6811-5566Journal Article20151020In this research, application of prebiotic inulin compound in edible coating of fish fillet and its impact on the functional properties of the product was studied. Rainbow fillet was coated by 5% alginate and inulin in concentrations of 0, 10, 20, 30 and 40% (w/w). After deep frying, sensory properties were investigated by quantitative descriptive analysis and textural properties were tested by texture analyzer instrument via compression test. Based on sensory assessment more alteration was shown in flavor group attributes including flavor of frying, fish flavor and sweetness and also internal product color. Results of texture analyzing showed that maximum amounts of hardness, chewiness and gumminess was related to fillets with no coating. Cohesiveness and springiness changes of fried fillet in various treatments were not significant (P≥0<em>.</em>05) while changes observed in the trend of hardness and gumminess were similar and contrary to springiness. In conclusion adding functional ingredient of inulin to edible coating of fish fillet in 30 and 40% concentrations could be used without creating significant effects of sensory, taste and textural properties of the final fried product.در این تحقیق استفاده از ترکیب پریبیوتیک اینولین در پوشش خوراکی فیلۀ ماهی با هدف بهبود ویژگیهای فراسودمند محصول بررسی گردید. فیلۀ ماهی قزلآلای رنگینکمان با پوشش خوراکی حاوی آلژینات سدیم 5 درصد و اینولین در سطوح 0، 10، 20، 30 و 40% به روش غوطهوری پوششدهی شدند. پس از سرخ کردن عمیق نمونهها، ویژگیهای حسی به روش آنالیز توصیف کمُی و آنالیز پروفیل بافت فراوردۀ نهایی با دستگاه آنالیز بافت و طی آزمون فشرده شدن بررسی گردیدند. در ارزیابی حسی صفات گروه طعم شامل طعم ناشی از سرخ کردن، طعم ماهی و شیرینی و همچنین صفت رنگ داخلی محصول تغییرات بیشتری را نشان دادند. طبق نتایج آزمون آنالیز بافت نمونههای سرخ شده بیشترین میزان صفات سختی، قابلیت جویدن و صمغی بودن در نمونههای بدون پوشش ثبت گردید. تغییرات صفات بههمپیوستگی و الاستیسیتۀ نمونههای سرخ شده در تیمارهای مختلف معنیدار نبوده و روند تغییرات دو پارامتر سختی و قابلیت جویدن شبیه یکدیگر و برخلاف صفت الاستیسیته بود. در مجموع نتایج نشان داد که ترکیب فراسودمند اینولین میتواند در سطوح 30 و 40% در پوشش خوراکی فیلۀ ماهی بهکاربرده شود بدون آنکه اثر قابلِتوجهی بر خواص حسی، چشایی و ویژگیهای بافتی فراوردۀ سرخ شدۀ نهایی داشته باشد.مؤسسه پژوهشی علوم و صنایع غذاییپژوهش و نوآوری در علوم و صنایع غذایی2252-09375220160822Comparison of the Effect of Sugar Percentage and Fermentation Time of Sourdough Containing Specific Starter Culture (Lactobacillus plantarum) on Quality of Barbari Bread Produced with Two Different Extraction Rate Floursمقایسۀ اثر درصد شکر و زمان تخمیر خمیرترش حاوی کشت آغازگر اختصاصی (لاکتوباسیلوس پلانتاروم) بر کیفیت نان بربری تولیدی با آردهای دارای دو درجه استخراج مختلف1531706812610.22101/JRIFST.2016.09.17.524FAعلیرضا صادقیاستادیار گروه علوم و صنایع غذایی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگانعباس عابدفردانش آموختۀ کارشناسی ارشد میکروبیولوژی مواد غذایی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان0000-0001-5382-1185Journal Article20151104This study was carried out to compare the influence of sugar contents (0.5, 1, 1.5%) and fermentation times (8, 16, 24 h) of <em>Lactobacillus</em> <em>plantarum </em>as sourdough specific starter culture on properties and staling of Barbari breads produced with two different extraction rate flours (69 and 76%). The effect of the above mentioned parameters on properties of sourdoughs prepared from these two types of wheat flour was evaluated in a split plot design. The results showed that, different fermentation times and sugar contents had significant effect (<em>P</em>≤0.05) on sourdoughs total titerable acidity. After processing of Barbari breads with sourdough treatments, the specific volume, crumb firmness (texture analysis) and porosity (Image j method) were examined during 4 days of storage. Based on the results, 96 h after baking the lowest and highest amounts of crumb firmness were observed in Barbari bread prepared from 76% extraction rate flour and 24 h sourdough fermentation and 1% sugar content and also Barbari bread prepared from 69% extraction rate flour and 24 h sourdough fermentation and 1.5% sugar content, respectively. Furthermore, most of Barbari breads prepared from 76% extraction rate flour had higher specific volume and porosity and also less total acceptance than the Barbari breads prepared from 69% extraction rate flour.این پژوهش با هدف بررسی تأثیر مقدار شکر (0/5، 1، 1/5 درصد) و زمان تخمیر (8، 16، 24 ساعت) خمیرترش حاوی کشت آغازگر اختصاصی <em>لاکتوباسیلوس پلانتاروم</em> بر ویژگیهای کیفی و بیاتی نان بربری حاصل از آردهای گندم سبوس گرفته و ستاره با دو درجه استخراج مختلف (69 و 76) به اجرا در آمد. تأثیر عوامل مذکور در تخمیر خمیرترش حاصل از این دو نوع آرد گندم در قالب طرح آماری کرتهای خرد شده مورد ارزیابی قرار گرفت. بر اساس نتایج بهدستآمده، سطوح مختلف زمان تخمیر و درصد شکر، تأثیر معنیداری (05/0≥<em>P</em>) بر میزان تغییرات اسیدیتۀ قابل تیتر خمیرترش دو نوع آرد مصرفی داشت. پس از فراوری نانهای بربری با استفاده از تیمارهای خمیرترش، سفتی بافت (بافتسنجی) و میزان تخلخل (پردازش تصویر) نانهای تولیدی نیز در یک بازۀ زمانی چهار روزه بررسی شد. بر اساس نتایج حاصل، کمترین و بیشترین میزان سفتی بافت پس از 96 ساعت نگهداری به ترتیب مربوط به نان بربری فراوری شده با آرد ستاره و خمیرترش حاصل از تخمیر 24 ساعت و دارای 1 درصد شکر و همچنین نان بربری فراوری شده با آرد سبوس گرفته و خمیرترش حاصل از تخمیر 24 ساعت و دارای 1/5 درصد شکر بود. روند تغییرات تخلخل و حجم مخصوص نان بربری حاصل از آرد ستاره نیز نسبت به نان بربری حاصل از آرد سبوس گرفته بیشتر و پذیرش کلی آن کمتر بود.مؤسسه پژوهشی علوم و صنایع غذاییپژوهش و نوآوری در علوم و صنایع غذایی2252-09375220160822The Effect of Persian Gum and Carrot Pomace Powder on Staling Rate of Microwave Pretreated Donutتأثیر صمغ فارسی و پودر تفالۀ هویج بر روند بیاتی دونات پیشفرایند شده توسط مایکروویو1711826812710.22101/JRIFST.2016.09.17.525FAمهران نوریدانش آموختۀ کارشناسی ارشد، گروه مهندسی علوم و صنایع غذایی، دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی رامین خوزستانبهزاد ناصحیدانشیار، گروه مهندسی علوم و صنایع غذایی، دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی رامین خوزستانوحید سماواتیاستادیار، گروه مهندسی علوم و صنایع غذایی، دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی رامینسامان آبدانان مهدی زادهاستادیار، گروه مهندسی مکانیک بیوسیستم، دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی رامین خوزستانJournal Article20150810The industrial and domestic use of microwaves has increased noticeably owing to the advantage of saving energy and time, as well as improving nutritional quality of foods over the past few decades. However, rapid staling rate is one of the drawbacks of microwave baked products. Formulation improvement by adding dietary fibers is one of the ways to solve this problem. Therefore, the aim of this work was to investigate the effect of adding Persian gum (1.20%) and carrot pomace powder (6.45%) as sources of dietary fiber on staling rate of microwave pretreated (400 W for 60s) donut using a completely randomized design (statistical significance was determined at <em>P</em><0.05). In addition, fat content of samples were determined after deep fat frying of donuts. After baking, the crumb firmness, springiness, moisture content and consumer rejection (as staling parameters of donut) were monitored over 5 days of storage. Results showed that adding dietary fiber sources on formulation significantly decreased the fat content of donuts. During storage, it was seen that crumb firmness and consumer rejection of donut samples significantly increased, whereas springiness, moisture content of samples significantly decreased with time. As expected, results showed that the microwave pretreatment significantly increased the staling rate of donut samples during storage. In contrast, the staling rate of donuts considerably decreased upon incorporation of dietary fiber sources.طی چند دهۀ اخیر، استفادۀ صنعتی و خانگی از مایکروویوها به دلیل صرفهجویی در هزینه و زمان و همچنین حفظ کیفیت تغذیۀ مادۀ غذایی، توجه چشمگیری پیدا کرده است. بااینجود، یکی از محدودیتهای استفاده از مایکروویو در پخت فراوردههای غلات، سرعت بالای بیاتی در این فراوردهها است. یکی از راهکارهای بر طرف کردن این محدودیت، بهبود فرمولاسیون با افزودن فیبرهای خوراکی است. بنابراین، هدف این پژوهش بررسی تأثیر جایگزینی منابع فیبر خوراکی صمغ فارسی (1/20 درصد) و پودر تفالۀ هویج (6/45 درصد) بر نرخ بیاتی دونات پیشفرایند شده توسط مایکروویو (در توان 400 وات و به مدت 60 ثانیه) بود. همچنین محتوی چربی دونات پس از پخت، تحت تأثیر افزودن منابع فیبر خوراکی و پیشفرایند مایکروویو اندازهگیری شد. پس از پخت، شاخصهای بیاتی دونات شامل سفتی مغز، ارتجاعیت، محتوی رطوبت و عدم پذیرش مصرفکننده طی پنج روز نگهداری با استفاده از طرح آماری کاملاً تصادفی موردِارزیابی قرار گرفت (در سطح آماری 5 درصد). نتایج نشان داد که منابع فیبر خوراکی و پیشفرایند مایکروویو تأثیر قابلِتوجهی بر کاهش جذب روغن داشت. همچنین مطالعۀ ارزیابی بیاتی نشان داد که طی مدت زمان نگهداری سفتی مغز و عدم پذیرش مصرفکننده افزایش و ارتجاعیت و محتوی رطوبت دونات کاهش قابلِتوجهی یافت. همان طوری که انتظار میرفت نتایج نشان داد که پیشفرایند مایکروویو تأثیر معنیداری بر افزایش نرخ بیاتی نمونههای دونات طی مدت زمان نگهداری داشت. در مقابل، نرخ بیاتی نمونههای دونات بهطور قابلِتوجهی با افزودن منابع فیبر خوراکی کاهش یافت.مؤسسه پژوهشی علوم و صنایع غذاییپژوهش و نوآوری در علوم و صنایع غذایی2252-09375220160822The Effect of Come-up Time on Fractal Dimension of Lime Juice in Thermal Processing by Conventional and Infra-red Methodsتأثیر مرحلۀ افزایش دما بر بُعد فرکتال آب لیموترش در فراوری حرارتی به روش مرسوم و امواج مادونقرمز1831966812910.22101/JRIFST.2016.09.17.526FAسارا آقاجان زاده سورکیدانشجوی دکتری، مهندسی مواد و طراحی صنایع غذایی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی، گرگانامان محمد ضیائیفردانشیار، دانشکده صنایع غذایی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی، گرگانمهدی کاشانی نژاداستاد، دانشکده صنایع غذایی، دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی، گرگانJournal Article20151104Juice cloud and turbidity are considered as desirable properties in lime and other citrus juices. The turbidity is influenced by the presence of pectin in citrus juice. Pectin methylesterase (PME) causes cloud loss due to its function in desterification of the pectin. Thermal processing is commonly used to inactivate this enzyme. As the first stage of the heating process, the come up time (CUT) plays a considerable role in PME inactivation. The aim of this study was to investigate the PME inactivation, turbidity and fractal dimension (FD) changes during lime juice thermal processing using conventional (water bath) and infrared (IR) heating at 60, 70, 80 and 90<sup> o</sup>C. The results showed that by rising juice temperature, the PME inactivation and the turbidity increased during both thermal treatment methods. Therefore, the cloud particles remained suspended and less particles aggregation took place to form fractal structures, resulting in a homogeneous distribution of cloud particles and FD reduction. Due to shorter CUT, the samples heated by IR showed higher PME retention and FD in comparison with conventional processing.حالت ابری و کدورت در آب لیموترش و سایر مرکبات بهعنوان یک خصوصیت مطلوب به شمار میرود. پکتین موجود در عصاره مهمترین عامل ایجاد کدورت در این دسته از محصولات است. آنزیم پکتینمتیلاستراز (PME) با تجزیۀ پکتین، موجب از بین رفتن کدورت آبمیوه میشود. استفاده از فرایند حرارتی مرسومترین روش جهت غیرفعالسازی PME است. مرحلۀ افزایش دمای محصول (CUT)، اولین مرحلۀ فرایند حرارتی، نقش قابلِملاحظهای در غیرفعالسازی این آنزیم دارد. هدف از این تحقیق بررسی غیرفعالسازی PME، تغییرات میزان کدورت و بُعد فرکتال (FD) طی فراوری آب لیموترش با استفاده از گرمادهی مرسوم (حمام آب گرم) و امواج مادونِقرمز (IR) در دماهای 60، 70، 80 و 90 درجه سانتیگراد میباشد. نتایج این بررسی نشان داد که با افزایش دمای نمونه طی هر دو روش بهکاربرده شده، میزان غیرفعالسازی PME و درنتیجه میزان کدورت آبمیوه افزایش یافت. ازاینرو، ذرات ابری بهصورتِ معلق در نمونه باقی ماندند و میزان تجمع آنها برای تشکیل ساختارهای فرکتالی کاهش یافت که نتیجۀ آن توزیع یکنواختتر ذرات ابری و کاهش میزان FD بود. به دلیل کوتاهتر بودن CUT در گرمادهی با استفاده از امواج IR، میزان فعالیت باقیماندۀ PME و FD بیشتر از روش گرمادهی مرسوم بود.مؤسسه پژوهشی علوم و صنایع غذاییپژوهش و نوآوری در علوم و صنایع غذایی2252-09375220160822Evaluation of Cuminaldehyde Production as an Odorant via Co-culture of Black Zira (Bunium persicum Boiss.) and Caraway (Carum carvi L.) Cellsبررسی تولید کومین آلدئید بهعنوان طعمدهندۀ مواد غذایی با استفاده از سیستم کشت توأم سلولی زیرۀ سیاه کوهی Bunium persicum [Bioss] و زیرۀ سیاه اروپایی .Carum carvi L1972106813510.22101/JRIFST.2016.09.17.527FAمریم غیور کاظمیکارشناس ارشد بیوشیمی، گروه زیست فناوری مواد غذایی، پژوهشکده علوم و صنایع غذایی، مشهدسیدمهدی زیارت نیااستادیار گروه زیست فناوری مواد غذایی، پژوهشکده علوم و صنایع غذایی، مشهد0000-0001-6094-8256مجید رجبیاناستادیار گروه بیوشیمی، دانشگاه پیام نور، مشهدJournal Article20150524To stimulate the production of Cumin aldehyde as an odorant with application in food sciences via co-cultures of cells, two medicinal plants, <em>Bunium</em> <em>persicum </em>and <em>Carum carvi</em>, were chosen. The cell cultures of both plants were established separately. In this study some basic experiments were also done due to the fact that no research reports were found on <em>C. carvi </em>in case of seed germination, callus induction and establishment of cell suspension cultures. The cells of <em>B. persicum</em> and <em>C. carvi</em> were combined together in different ratios (100:0, 25:75, 50:50 and 75:25) to study their interaction on cumin aldehyde production in a co-culture system. For Gas chromatography (GC) analysis of cumin aldehyde, the cells and medium were homogenized and then extracted with ethyle acetate at room temperature and then analyzed by GC. The results revealed that in contrast to black zira for seed germination process, Caravie seeds do not need chilling. It has also been found that sucrose at the level of 3% is suitable for increasing the biomass of Caravie cells in MS medium. The results of co-culture of <em>B. persicum</em> and <em>C. carvi</em> cells demonstrated that at the combination of <em>B. persicum</em> (25%) and <em>C. carvi </em>(75%) the production of cumin aldehyde could be increased to the level of 23.1 mg/100 g extract after five weeks which is higher than <em>B. persicum</em> (100%) at similar period with 17.5 mg/100 g extract. It is also found that the production of cumin aldehyde has an increasing trend till 5<sup>th</sup> week and then decreased to the minimum level in the 7<sup>th</sup> week.در این پژوهش بهمنظور افزایش تولید کومین آلدئید به روش کشت سلولی تعلیقی از سیستم کشت توأم سلولی دو گیاه زیرۀ سیاه کوهی [Boiss] <em>Bunium persicum</em> و زیرۀ سیاه اروپایی L. <em>Carum</em><em> carvi</em> استفاده شد. برایناساس بذور دو گیاه در یک محیط کشت ساده و در شرایط دمایی 4 و 25 درجه سانتیگراد جوانهزنی انجام دادند. جهت القای کالوس از بذر جوانه زدۀ دو گیاه در محیط کشت جامد MS استفاده شد. سپس برای رسیدن به حداکثر بیوماس سلولی در محیط کشت جامد MS، غلظتهای مختلف ساکارز 6-1 درصد موردِبررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که غلظت 3 درصد ساکارز پس از 2 هفته به حداکثر وزن تر سلول به میزان 0/21 گرم میرسد. پس از استقرار کشت تعلیقی سلولی هر کدام از گیاهان بهطور جداگانه، سلولهای حاصل از کشت تعلیقی دو گیاه زیرۀ سیاه کوهی و زیرۀ سیاه اروپایی به نسبت درصدهای مختلف (75:25، 50:50، 75:25، 100:0) با یکدیگر مخلوط شده و روی شیکر در شرایط محیطی همانند مرحلۀ کشت کالوس قرار گرفتند. اندازهگیری کومین آلدئید به روش کروماتوگرافی گازی از عصارۀ حاصله از نمونههای کشت توأم سلولی طی 7 هفته مشخص نمود که بیشترین میزان تولید کومین آلدئید در تمام نسبت درصدها مربوط به ترکیب 25 درصد زیرۀ سیاه کوهی و 75 درصد زیرۀ سیاه اروپایی به میزان 23/1 میلیگرم در 100 گرم در هفته پنجم میباشد که در مقایسه با زیرۀ سیاه کوهی که 7/61 میلیگرم در 100 گرم بود در همین مدت سه برابر افزایش تولید را نشان میدهد. همچنین کمترین میزان کومین آلدئید در این ترکیب مربوط به هفته اول بود.مؤسسه پژوهشی علوم و صنایع غذاییپژوهش و نوآوری در علوم و صنایع غذایی2252-09375220160822The Effect of Combined Aqueous Ozone and Lactic acid Treatment for Control of Microbial Contamination of Poultry Carcass in Immersion Chiller of Slaughterhouseاثر ترکیبی آب اُزنه و اسیدلاکتیک بر بار آلودگی میکروبی لاشۀ مرغ در مرحلۀ سرد کردن در کشتارگاه2112206813710.22101/JRIFST.2016.09.17.528FAنعیمه کاظمی طاسکوهدانش آموختۀ کارشناسی ارشد، گروه علوم و صنایع غذایی، دانشکده کشاورزی، دانشگاه فردوسی مشهدمحمد حسین حداد خداپرستاستاد، گروه علوم و صنایع غذایی، دانشکده کشاورزی، دانشگاه فردوسی مشهدمحمد جواد وریدیدانشیار، گروه علوم و صنایع غذایی، دانشکده کشاورزی، دانشگاه فردوسی مشهدفریده طباطبائی یزدیدانشیار، گروه علوم و صنایع غذایی، دانشکده کشاورزی، دانشگاه فردوسی مشهدJournal Article20151018This study evaluated the effects of ozonated water (0.2, 0.5, and 1 ppm) alone with different exposure times (5, 10, and 15 min) and combinations of ozonated water (0.2, 0.5, and 1 ppm) with 1% Lactic acid during 10 min exposure for control of <em>Escherichia coli </em>(As a Gram-Negative food infection bacteria), <em>Staphylococcus</em><em> aureus </em>(As a Gram-Positive food infection and toxigenic bacteria) and total count of poultry carcass, at the same temperature condition of chiller water (0-4 °C) and samples immediately were analyzed for microbiological tests. The results showed that there were significant differences (<em>P</em><0.05) between control and treated samples. It was observed that the combined ozone-Lactic acid treatment was more effective than individual treatments (with ozone) in reducing <em>Escherichia coli, Staphylococcus aureus</em> and the total count of microorganisms on poultry carcass. Thus, the use of 1 ppm ozonated water or combination of Lactic acid 1% and 1 ppm ozonated water is recommended in poultry carcass in chiller water of slaughter house.در این پژوهش، تأثیر استفاده از آب اُزندار در غلظتهای (0/2، 0/5 و 1) پیپیام در 3 سطح زمانی (5، 10 و 15) دقیقه و همچنین ترکیب آب اُزندار در غلظتهای (0/2، 0/5 و 1) پیپیام و اسیدلاکتیک 1% در زمان ثابت 10 دقیقه روی کاهش باکتری <em>اشریشیاکلی</em> (بهعنوان یک باکتری گرم منفی شاخص آلودگی لاشه)، <em>استافیلوکوکوس</em> <em>اورئوس</em> ( بهعنوان یک باکتری گرم مثبت شاخص آلودگی و مولد توکسین) و شمارش کلی میکروارگانیسمها، در دمای مشابه سردکن آبی (4-0) درجه سانتیگراد، موردِبررسی قرار گرفت و نمونهها بلافاصله از لحاظ آزمایشهای میکروبیولوژیکی موردِبررسی قرار گرفتند، نتایج نشان داد که در تمامی سطوح اختلاف معنیداری (0/05><em>P</em>) بین نمونههای شاهد و نمونههای تیمار دیده وجود داشت، علاوهبراین اثر ترکیبی اُزن و اسیدلاکتیک نسبت به اُزن در حالت جداگانه، تأثیر بیشتری بر کاهش باکتری <em>اشریشیاکلی</em>، <em>استافیلوکوکوس</em> <em>اورئوس</em> و شمارش کلی میکروارگانیسمها داشت، بنابراین استفاده از اُزن با غلظت 1 پیپیام به صورت جداگانه و ترکیب با اسیدلاکتیک 1% میتواند در بخش سردکن آبی لاشۀ مرغ در کشتارگاه مورد استفاده قرار گیرد.